زندگي با همه وسعت خويش
محفل ساكت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن نيست
زتدگي جاري شدن است از تماشاگه آغاز حيات
تا بدان جايي كه خدا مي داند....
برچسبها:
چقدر زيبا مي خواندي
صدايت در گوشم هنوز نغمه خوان تنهايي هاي من است
يادت است چشمهايت؟
نگاهت مانند الماس روح نا آرام و سركش مرا سيقل آرامش مي داد
با تو آب ديده شد اين ذهن سرگردان
و تو...
در تمام آن روزها...
ترانه عشق را با همان آبي بيكرانه ات در گوش ذهن مي خواندي
ومن....
همچنان فرو مي باريدم باران ناز را از ابرهاي خستگيم
تمام
برچسبها:
مدتهاست كه دلم بهانه گير شده
حرفهاي دلم را مي خواهم بگويم اما .......
نمي توانم
نگاهش در قاب عكس خاطراتم زخمي عميق بر قلبم نشانده
او مرا به مرز ديوانگي كشانده
و چون ديگران ديوانه مي پندارد مرا
خدايا يا جانم را بگير يا عاشق من كن اورا ....
برچسبها:
روزهاي آخر تابستان...
فصل پاييزي كه در راه است
فصل زردي برگ درختان
و خش خش برگهاي پير زير پاي رهگذران
خوش ترين فصل عاشقي
فصل من.............
برچسبها:
سلام ....من
حالت چطور است
امشب مي خواهم به تو سلام كنم
مني كه هيچ وقت درست و حسابي نديدمت
از كنارت به راحتي گذشتم تا ديگران رو ببينم
سلام ....من
راستي حالت چطور است روزگار بر كام است
از احوال نپرسيده ات چه خبر
چقدر بغض در سينه ات داري چقدر در درياي بيگران ديگران درگير طوفان شده اي كه
قايق كوچك دلت را فراموش كردي
راستي
گاهي سري به اين حوالي بزن
شايد ديدي آسمان ابري دلت با كدام خورشيد رنگين كماني مي شود
"آميتيس"
برچسبها:
در اين ناكوكي مطلق هواي ناكجا آبا د عجب بيگانه است با من
ميان فصلي از تنهايي افيون درون موجي از ترديد گرفتارم
مگو با من كه شور عشق را پر مي زني هر روز كه من سردرگم و تنها به دور خويشتن با پيله اي ازترس و تشويشم "دلنوشته"
برچسبها:
بودن هميشگي ات را باور كنم يا رفتن گاه به گاهت را !
تو سرگرمي و من سرگردان
من آشوبم ...
پريشانم
دلم خيلي گرفته است
تو با اين منطق سردت
ومن!
من با هجوم احساسات پرشور ...
ميان من... ميان خواستنم
تو هم هستي ؟
برچسبها:
ﻫﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮ ﺩﻧﯿﺎ ، ﻋﺮﻕ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﯾﻢ ﻭ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ،
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺩﻧﯿﺎ ،
ﻋﺮﻕ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ ﻭ ﻭﺿﻊ ﺷﺎﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ... !
ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ، ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﻋﺮﻕ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎ ﺩﺭ ﻧﻮﻉ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ،
ﺑﺮ ﻣﻮﺭ ﻭ ﻣﺎﺭ، ﺟﺎﯼِ ﻧَﻔَﺲ، ﺗﻨﮓ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖﺑﺮﺩﻧﺪ،
ﺑﺲ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ، ﺁﺭﺯﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ
برچسبها:
محمد جان چنان نور عشقت در دلم تابيد كه صد خورشيد از عمق نگاهت در دلم آتش زند هر روز
و من مانند آن پروانه مستي كه گرد شمع مي سوزد به گرد عشق تو پر پر زنم هر روز
تو را مي خواهمو جز اين تمناي خيالم نيست كه از شوق وصالت شب به شب صبح مي كنم هر روز
برچسبها:
با تو آن روز كه شطرنج محبت چيدم
ماتي خود ز تو از بازي اول ديدم
توي اين سفره شطرنج كه چيدي تو برام
من نه شاهم نه وزيرم نه ماتم و نه كيش
دل من خوش به آراستن مهر و محبت با توست
برچسبها: